اسکرپ بوک!

ساخت وبلاگ
مامان چایی آورد.سرم درد می‌کرد.. دلشوره داشتم.. سعی میکردم خودمو با چیزی سرگرم کنم.درمورد تاریخ عروسی صحبت میکردن!بابا در ظاهر میخندید ولی کاملا معلوم بود از درون چخبره!بعد از خوردن چایی، عزم رفتن کردن.. تو دلم دعا میکردم ازم نخوان همراهشون برم.. این روزا اصلا حوصله ی اونا و خونشونُ نداشتم..تو حیاط بودیم که علی گفت:- نمیای بریم خونه ی ما؟+ نه.. تو برو و باز برگرد.- من که الان اینجام؛ تو بیا بریم.نمی‌تونستم بگم حوصله ندارم.. مطمئنا ناراحت میشد..همونطور که من حوصله ی رفتن به اونجا رو نداشتم، اونم حوصله ی خونه ی مارو نداشت..بعد از رفتنشون، وارد خونه که شدیم، سریع به اتاقم رفتم..بازم شروع شد.. بی‌اعصابیا.. غُرغُرا..چند وقتی هست که همه اعصابشون داغونه!این روزا منم سرمای اتاقمو ترجیح میدم به هرجای دیگه..و خودمو سرگرم میکنم با دلخوشی های کوچیکـم تا روز ها بگذره... اسکرپ بوک!...
ما را در سایت اسکرپ بوک! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : frabbitak940 بازدید : 56 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 19:56

همه حرف خودشونو میزنن.. همه کار خودشونو میکنن.. همه خوبنا اصلا هیچکس بد نیست! فقط من بدم.. فقط مننننن..کاش میشد واسه چند روز محو بشی.. کاش میشد برم یه جایی که هیچکس کاری بهم نداشته باشه.. یه جایی که تنها باشم.ـ.که صدای هیچکسو نشنوم که دست هیشکی بهم نرسه.. که نگن چرا میخندی؟ .. چرا گریه میکنی؟.. چرا اعصاب نداری؟.. چرا هیچی نمیگی؟ چرا غذا نمیخوری؟ چرا حوصله نداری؟ چرا اینو میگی؟ چرا این کارو میکنی؟ چرا این کارو نمیکنی؟اصلا میخوام تنها باشم.. میخوام تنها باشم.. میخوام گوشه ی اتاقم یخ بزنم ولی از خونه بیرون نرم.. میخوام چشمامو ببندمو به هیچی فکر نکنم.. اصلا میخوام گریه کنم.. واسه گریه کردنم باید جواب پس داد؟ من میخوام تنها باشم میخوام تنها باشم اسکرپ بوک!...
ما را در سایت اسکرپ بوک! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : frabbitak940 بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 19:56

اونم به درد اینکه وقتی تو اتاقت داشتی گریه میکردی و ازت میپرسیدن چیکار میکنی، میگفتی دارم درس میخونم.. و دیگه کسی کاری به کارت نداشت!

اسکرپ بوک!...
ما را در سایت اسکرپ بوک! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : frabbitak940 بازدید : 60 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 19:56

سلااام :)ممنونم از همه ی کسایی که رمان رو دنبال می‌کنن ^___^***برای خوندن قسمت دوم :)***قسمت سومدلم میخواست هنوز بخوابم ولی مگه این آرمان میذاشت؟ مثل همیشه عین مگس کنار گوشم وزوز میکرد!- آسا.. چقد میخوای بخوابی؟ بیدار شو دیگه! اینجا پارچ آب نیست که بیارم رو سرت خالی کنم..خواستم پتو رو، رو سرم بکشم ولی همینکه دستمو تکون دادم، سوخت.. چشمامو باز کردمو به دستم و سرمی که بهش وصل بود نگاه کردم؛ از مدرسه به یادم اومد؛ اینکه اصلا حالم خوب نبود.. - بالاخره بیدار شدی؟ آرمان که کنار تخت، رو صندلی نشسته بود؛ سر و وضعش مثل همیشه مرتب نبود!به اطرافم، نگاه کردم:- اینجا کجاست؟صدام به زور در میومد و همینکه همین دو کلمه رو گفتم شروع کردم به سرفه کردن.. بدنم هنوز درد می‌کرد ولی کمتر از قبل؛ دلشوره و ضعفم هم بهتر شده بود.- حالا میبینی که لجبازی سودی نداره؟ ببین صدات درنمیاد.. الانم انقدر خوابیدی که نمیفهمی اینجا کجاست!بیشتر به اطرافم که یه اتاق نه چندان بزرگ بود، دقت کردمو به مغزم فشار آوردم تا فهمیدم جایی که هستیم بیمارستانِ..- فهمیدی یا بهت بفهمونم؟نگاهی بهش انداختم؛ مثل همیشه سر حال نبود! با همون صدایی که به زور درمیومد گفتم:- فهمیدم..سعی کردم تو جام بشینم.. آرمان هم کمکم کرد. - مامان لیلا کجاست؟جواب سوالمو نداد!- میدونی چقدر خوابیدی؟ به ساعتش نگاهی کرد و ادامه داد:- الان س اسکرپ بوک!...
ما را در سایت اسکرپ بوک! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : frabbitak940 بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 20:13

منم رفتم نشستم واسه این سیزده مورد فکر کردمو فهمیدم این سیزده دلیلی که می‌شه پیدا کنی، چقــدر می‌تونه قشنگ باشه..اولیـش: برای دیدن ظهور.. کسی چه می‌دونه؟ شاید تا روزی که زنده بودم، اماممون ظهور کرد..دومیش: برای خانوادم :)سومیش: برای روزی که تو خونه ای باشم که همه چیزش به سلیقه ی هردومون باشه.. که خودمون ادارش کنیم.. که دو تایی زندگی آروم و قشنگی داشته باشیم :)چهارمیش: برای پسر نازم که خیلی هم شبیهِ باباشِ ^_^پنجمیش: برای دختر خوشگلم که خیلی داداششو دوست داره ^_^شیشمیش: برای اینکه تو تنهایی های خودم، هِی کیک و شیرینی بپزم؛ بعد از خراب شدنشون، دوباره و دوباره درست کنم تا آخرش خوب از آب در بیاد و کلی کِیف کنم =)هفتمیش: برای گلدونای کوچیک و بزرگی که قراره روشون کلی طرح بریزم و توشون گلای خوشگل خوشگل بکارم..هشتمیش: برای کتابخونه ی قشنگی که قراره تو اتاقمون باشه و توشُ پر از کتابایی دوست داشتنی کنم *_*نهمیش: برای فنچ کوچولوهایی که هنوز ندارمشون! و اون حیاط خلوت کوچیکی که قراره پر از پرنده های خوش‌رنگ و خوش‌صدا بشه ^_^دهمیش: برای روزی که با هم بریم شهربازی؛ مجبورش کنم باهام همه وسایلشو سوار شه و کلی جیغ بکشم و کیف کنم :)) ( البته که فکر کنم این یه مورد در رویاهام باقی بمونه!)یازدهمیش: برای پرواز! پرواز با پاراگلایدر.. تنهای تنها. اسکرپ بوک!...
ما را در سایت اسکرپ بوک! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : frabbitak940 بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 20:13

یه دفتر خاطرات تصویریِ باحال :))

<a href=اسکرپ بوک" height="1024" width="1024">

اسکرپ بوک!...
ما را در سایت اسکرپ بوک! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : frabbitak940 بازدید : 72 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 20:13